شب سرد طاقت همه رو به سر آورده بود و ابر های تیره ، تاریکی را دو چندان کرده بودند و غرش رعد و برق وحشت رو دامن می زد مردم هراسان و بیمناک اما منتظر و امیدوار بودند تا اینکه ماه کامل شد و قسمتی از ابرها رو کنار زد . از ماه پرسیدند به تنهایی میشه زمین رو روشن کرد با لبخند به ستاره های کوچیکی که در گهواره بودند اشاره کرد ...
15 سال گذشت و در تاریکترین شب سال ستاره های کوچیک که حالا بزرگ و نورانی شده بودند به همراه ماه خمین به جنگ ابر های تاریک رفتند وبهمن ماه انفجار نور رخ داد و دشمنان شوم پراکنده شدند. آسمون صاف و مهتابی شد و همه امیدوار...
ماه خمین به ستاره ها گفت که تا اومدن خورشید باید مقاومت کرد .دشمن هنوز باور نمی کرد که در برابر ستاره های 15 ساله شکست خورده است ... دشمن وقتی همه منافع خودش رواز دست رفته دید با کینه به شکار ستاره رفت ومردم به کمک ستاره های جوان شتافتند و مادران به تربیت ستاره های کوچک......
8 سال از شکار ستاره ها گذشت اما آسمون ستاره بارون بود.
ماه تابان زخم های فراوان به تن داشت غم از دست دادن برخی از ستاره ها در چهره اش نمایان بود و نوشیدن جام زهر امانش را بریده بود به آسمون پر ستاره نگاه کرد و لبخندی زد و از آفریدگار خواست که او را نزد خودش بپذیرد وخدا هم اورا پذیرفت و ادامه راه رو به بزرگترین ستاره دوران که حالا به ماه تابان می نمود سپرد . ستاره ها با شور اطراف ماه نو را گرفتند و منتظر اومدن خورشید شدند......
اما... دشمن بیکار ننشست و بعد از شکست در جنگ میدان نبرد رو عوض کرد .. این بار آنتن های ماهواره وارد کشور شدند و مارهای خوش خط و خال وارد خونه ها شدند تا ازاین طریق به شکاره ستاره ها بروند...
اما 29 سال از عمر این انقلاب می گذرد ولی همچنان این انقلاب پا برجاست و ستاره ها بزرگ و پر نور...........